باز باران
به یاد شعر های زیبای دوران کودکی باز باران با ترانه با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده : در گذرها رودها راه اوفتاده . شاد و خرم یک دوسه گنجشک پرگو باز هر دم می پرند این سو و آن سو می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی آسمان امروز دیگر نیست نیلی یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان : کودکی دهساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک از پرنده از چرنده از خزنده بود جنگل گرم و زنده آسمان آبی چو دریا یک دو ابر اینجا و آنجا چون دل من روز روشن ب...
نویسنده :
باران صالحی راد
10:45