باران جانباران جان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

```` مانند باران ````

باز باران

  به یاد شعر های زیبای دوران کودکی باز باران با ترانه با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده  : در گذرها رودها راه اوفتاده . شاد و خرم یک دوسه گنجشک پرگو باز هر دم می پرند این سو و آن سو می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی آسمان امروز دیگر   نیست نیلی یادم آرد روز باران   گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان : کودکی دهساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک از پرنده از چرنده از خزنده بود جنگل گرم و زنده آسمان آبی چو دریا یک دو ابر اینجا و آنجا چون دل من روز روشن ب...
30 مهر 1392

سیزده بدر 1391

بهارم دخترم از خواب برخیز شکرخندی بزن شوری برانگیز گل اقبال من ای غنچه ناز  بهار آمد تو هم با او بیامیز بهارم دخترم آغوش واکن  که از هر گوشه گل آغوش واکرد  زمستان ملال انگیز بگذشت بهاران خنده بر لب آشنا کرد  بهارم دخترم صحرا هیاهوست  چمن زیر پر و بال پرستوست    کبود آسمان همرنگ دریاست کبود چشم تو زیباتر از اوست  بهارم دخترم نوروز آمد تبسم بر رخ مردم کند گل  تماشا کن تبسم های او را  تب...
26 مهر 1392

آرزو

  آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد . . . نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز . . . و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد . . . و به لبخند تو از خویش رها می گردد . . . و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد   . ...
26 مهر 1392